Just sms

فقط اس ام اس

 
 

داستان طنز)1
ارسال شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, - 13:2

علی:خانومت و دختر کوچولوت چطورن؟

دانیال: خوبن. اتفاقا معصومه و پارمیدا هم خیلی دوست دارن تو رو ببینن.

علی:آره منم همینطور. آخ که اگه من اون پارمیدای خوشگل و نازتو ببینم، می نشونمش توی بغلم و یه دل سیر ماچش می کنم و حسابی اون چشمای قشنگشو می بوسم.

وای که چه موهای لختی داره پارمیدا.

آدم دوست داره دستشو بکنه لای موهاش. با اینکه فقط

عکسشو دیدما، ولی عاشقش شدم. وای که این پارمیدا

چقدر ناز و خوردنیه! باور کن ببینمش اصن نمی ذارم

از توی بغلم تکون ...

دانیال: ببین ادامه نده. پارمیدا اسم زنمه! اسم دخترم معصومه ست!


نويسنده sara

 


اس ام اس عاشقانه)1
ارسال شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, - 12:42

من نه عاشق بودم و نه محتاج نگاهی که بلغزد بر من ...

من بودم و یک حس غریب که به صد عشق و هوس می ارزد!

______________________________________ _ ______ 

پاک ترین هوای دنیا...

همان لحظه ای است...

که دلهایمان هوای هم را میکند...!!!

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

مهربانی را اگر قسمت کنند
من یقین دارم به ما هم میرسد
آدمی گر ایستد بر بام عشق
دستهایش تا خدا هم میرسد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

هر وقت به یاد تو می افتم احساس می کنم باید چیزی بنویسم. چند خط از دریا. چند خط از ابر. چند خط

از فرشته ها.

چند خط از مهربانی.... در این زمانه ای که نه روی سنگها می شه چیزی نوشت و نه روی آبها برای تو

نوشتن چه لذتی دارد

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

گلی از شاخه هاچیدم برایت / زدم بوسه به یادت بی نهایت

اگر قاتل تو را کشت ای قناری / بگو آخر ، که گیرد خونبهایت ....


نويسنده sara

 


جک)6
ارسال شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, - 1:46

توی حوضی که ماهی نباشه قورباغه سالاره ! . . . . . چاکرتیم سالار !
***************************************
اتاتعنعهبلقبیسسیصسیسزیلق
مگه مجبوری هرکی هرچی داد بخونی؟؟ها


نويسنده sara

 


داستان عاشقانه)1
ارسال شده در شنبه 25 شهريور 1391برچسب:داستان عاشقانه,عاشقانه, - 20:23

شب عروسیه، آخره شبه ، خیلی سر و صدا هست. میگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه :

سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهات حرف بزنم.
دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو را می شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهایی که همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش.

یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که من بخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای من تو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ، دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش می کنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام ….

پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه. سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند…


نويسنده sara

 


جک)5
ارسال شده در شنبه 25 شهريور 1391برچسب:جک,جک,طنز,جک جدید, - 16:26

مامان با بابام چند شب پیش با هم دعواشون شد مامانم قهر کرد رفت خونه مامانش اینا
بابام گفت به جهنم خودم به تنهایی زندگی میکنم
بعد از چند شب که کلی ظرف نشسته تو کابینت جمع شد دستا رو زد بالا ظرفا رو بشوره دیدم زیر لب داره غر میزنه و میگه اینم شد زن ببین این قابلمه ها چقدر جرم گرفته سیاه شده
صدام زد اهای دختر بیا ببین انقدر ساییدم این قابلمه ببین چه برقی میزنه کیف کن برو برا مامانت تعریف کن
رفتم نگاه کردم دیدم همه قابلمه های تفلون مامانم رو با سیم ظرف شویی به قدری ساییده که سفید شده
فقط اب دهنم رو قورت
دادم


 

 


نويسنده sara

 


جک)4
ارسال شده در شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, - 16:21

 نسلی هستیم که تو اینترنت عاشق شدیم
تو اینترنت دوست شدیم
حتی تو اینترنت بهمون خیانت شده
فقط اینترنت توالت نداره من ناراحتم

***************************************************

 

- پدر: غلط می کنی دختر! واسا بری خونه شوهر بعد هر غلطی دلت خواست بکن!
- شوهر: غلط می کنی زن! فک کردی اینجا خونه باباته هر غلطی دلت خواست بکنی؟!

 


نويسنده sara

 


جک)3
ارسال شده در شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, - 16:18

آغا امروز میخواستم تیریپ عصبانیت و پول داری بردارم

گوشیمو پرت کردم رو مبل لامصب

کم مونده بود بیوفته آش و لاش بشه

قلبم اومد تـــــو حلقم

***********************************************************

pmc آهنگ inna رو گذاشته بود. مامانم پرسید خوانندش کیه؟

گفتمinna!

گفت آره همین

پرسیدم خوانندش کیه؟

گفتم inna دیگه

گفت بیشعور دفه آخرت باشه مسخرم میکنی.

سوال میپرسم درست جواب بده 

اوضاعی بود. تلوزیون رو خاموش کرد

 

 


نويسنده sara

 


جک)2
ارسال شده در شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, - 16:14

با رفیقم رفتیم بوتیک، اون جنسی که می خواستم نبود،به فروشنده میگم ببخشید ما یه دور بزنیم

برمیگردیم رفیقم برگشته به فروشنده میگه دروغ میگه از صب به ده نفر دیگه هم همینو گفته

شما منتظر ما نباشین...


من :


فروشنده


رفیقم 

****************************************************************************

با یکی چت میکردم...


.جواب نمیداد بهش گفتم چته؟چرا جواب نمیدی؟!

گفت دارم شام میخورم...

خیلی با ادب بود،با دهن پر چت نمیکرد...

 


نويسنده sara

 


جک)1
ارسال شده در شنبه 25 شهريور 1391برچسب:, - 16:2

ایشالا خدا یه بچه مثل خودت بهت بده!!

تکراری ترین نفرین پدر و مادر ها تو پنجاه سال اخیره

اتفاقا من عآرزومه که خدا یه بچه ای مثل خودم با متین،باکمالات،باشعور،با سواد،،با فهم،با درک،صادق،درستکا

ر... بده

 

 والا بقران باور کنید...!

 

***********************************************

خدا گره از هندزفری همه باز کنه.به حق همین شب عزیز


نويسنده sara

 



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد