Just sms

فقط اس ام اس

 
 

جک)9
ارسال شده در یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, - 14:25

پدربزرگم میگفت :اولين بار که کامران هومن رو ديدم

فک کردم زن و شوهرن....

بعد فهميدم خواهرن!

__________________________________________

"عزیزم من به جز تو تا حالا با هیشکی نبودم"

این از اون جمله های هست که آدم نمیدونه بعد از شنیدنش

باید احساسِ "خاص " بودن بکنه، یا "خر" بودن !!! :|

__________________________________________

هیچ شایعه ای را باور نکنید ... مگر اینکه صدا و سیما آنرا تکذیب کند ...


نويسنده sara

 


جک)8
ارسال شده در یک شنبه 2 مهر 1391برچسب:, - 14:4

يکي از بدي هاي عطر مشهدي اينه که
براي از بين بردن بوش بايد اون قسمت از بدن رو قطع کني !!

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
یه دوس پسرم نداریم هر وقت اعصابمون داغون بود بهش زنگ بزنیمو سرش خالی کنیم!!!

اونم بگه میدونم عزیزم دست خودت نیست عصبانی هستی ولی بازم دوست دارم...!!!

ماهم ذوق کنیم گوشیرو بکوبیم تو دیوار!!!

++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

این پفک جدیدارو تف میزنی نمیچسبن به هم . از قصد اینجوری ساختن تا تفریحاتمونو

ازمون بگیرن .

کار آمریکا و اسرائیله کاملا مشخصه!...

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

بچه ها دیشب یه مطلب مهم درباره ضرر های قلیون تو مجله خوندم،خیلی ترسیدم.بیاین به هم قول بدیم تا آخر عمرمون دیگه هیچوقت مجله نخونیم :|

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

اعتراف میکنم بچه بودم فک میکردم یه کشور داریم اسمش خارجه!

کلن 2 تا کشور داریم ایران و خارج :|

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

 

یکی از حسرت های بچگیم خون دماغ شدن بود ! خیلی حس و ژست

باکلاسی بود . . . همه بهت توجه می کردن در حد شهید زنده

+++++++++++++++++++++++++++++++++

 


نويسنده sara

 


داستان اموزنده)1
ارسال شده در سه شنبه 28 شهريور 1391برچسب:, - 21:23

روزی فردی جوان هنگام عبور از بیابان، به چشمه آب زلالی رسید.
آب به قدری گوارا بود که مرد سطل چرمی اش را پر از آب کرد تا بتواند مقداری از آن آب را برای استادش که پیر قبیله بود ببرد. مرد جوان پس از مسافرت چهار روزه اش، آب را به پیرمرد تقدیم کرد.
پیرمرد، مقدار زیادی از آب را لاجرعه سر کشید و لبخند گرمی نثار مرد جوان کرد و از او بابت آن آب زلال بسیار قدردانی کرد. مرد جوان با دلی لبریز از شادی به روستای خود بازگشت.

اندکی بعد، استاد به یکی دیگر از شاگردانش اجازه داد تا از آن آب بچشد.
شاگرد آب را از دهانش بیرون پاشید و گفت: آب بسیار بد مزه است.
ظاهرا آب به علت ماندن در سطل چرمی، طعم بد چرم گرفته بود. شاگرد با اعتراض از استاد پرسید:
آب گندیده بود. چطور وانمود کردید که گوارا است؟

استاد در جواب گفت:
تو آب را چشیدی و من خود هدیه را چشیدم.

این آب فقط حامل مهربانی سرشار از عشق بود و هیچ چیز نمی تواند گواراتر از این باشد
.


نويسنده sara

 


خاطرات ارسالی دوستان)1
ارسال شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, - 13:16

هاله:  مامانم کوکو درست کرده بود.همیشه یواشکی تو کوکو تخم غاز یا اردک یا بوقلمون میریخت تقویت شیم.ما هم همیشه قبل خوردن کوکو تو سطل آشغال رو نگاه می کردیم ببینیم مامانم توش چی ریخته .یه بار خواستم خواهرم رو اذیت کنم وقتی با تمام لذت داشت کوکو میخورد گفتم تو این تخم خروسه.آقا خواهرمو میگی انقد گریه کرد که نگو حال فکر کن چند سالش بود.11-12 سال!!!!!!!

فاطمه : يه روز يه عالمه مهمون داشتيم مامانم ماست و خيار درست كرده بود منم رفتم  مصلا كمك كنم خوستم توش درال بريزم به جاي درال سبزي سرخ كرده ريختم هيچكسم نفهميد تا مامانم خورد و گفت اين چرا اينقد روغنيه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ منو ميبيني ميخواستم از خنده بتركم بعد اينكه مهمونا رفتم به مامي گفتم كه چه گندي زدم آخه يه طعم گندي گرفته بود هيچ كسم نخورد مامي دادش رفت هوا كه نميخوام كمك كني و اينا.....منم از اون به بعد ديگه پامو تو اشپز خونه نذاشتم

جوجو:  یه بارم داشتم بافاطی نقشه قتل باجی(ناظم مدرسه) رومیکشیدم(اونقدركه ازش   متنفریم) وداشتم ميگفتم می خوام چشش رودربیارم وبکنم توحلقش یا این که  باسیخ بیفتم به جونش وجگیرشودربیارم وازاين جورچيزا...امایهودیدم ملیکاکه بغلم  توحیاط نشسته بودداره میخنده یه نگاه پشت سرم انداختم وخشکم زدفک میکنین کی پشت سرم بود  خود باجلاااااااااااااااااااااااااان البت بايه چشم غره وحشت ناك ديگه هيچي يادم نمیاد از بس که ترسیده بودم  فقط یادمه اخرین چیزی که گفتم وبهاحتمال زیادباجی اونوشنیداین بود:من نمیزارم ازرائیل باجلانوبکشه خودم بادستهاي خودم میکشمش فرض كن جاي من بودي چي كارميكردي

پلیس سایبری:  دوسال پیش موقع اذان ظهر بود رفتم وضوگرفتم برگشتم برم سر نماز صدای زنگ آیفون اومد برداشتم و با خونسردی گفتم:الله اکبر الله اکبر ازخجالت گوشی روگذاشتم یه نفس عمیق کشیدم دوباره برداشتم ومحترمانه درعین حال با خجالت گفتم  کییییه؟تخس ترین دوست داداشم بود همونا که یک سوتی از یک دختر بگیرن ول نمیکنن

پلیس سایبری:  بچه که بودم با پسر عمه م که همسنم بود زیاد دعوا میکردیم و همیشه منو میزد یه بار که دیگه خیلی حرصم گرفته بود رفته م به مامانش گفتم اونم گف هر وقت اون تورو زد تو هم بزنش من:چَش رو پله ها بودیم  پسر عمه م دستشو آورد بالا که بزنتم منم دستشو گرفتم و هُلش دادم کله ش  خورد به نرده و کلی خون اومد از اون موقع ازم میترسه تا حالا

مرسده:  يك روز زمستاني كه براي نماز حاضر شده بودم و وضوع گرفته و به سرعت به طرف نماز خونه دويدم هوا بد جور سرد بود تو نماز خونه بعد برداشتم مهر و چادر از همه اول رفتم خودمو چسپوندم به بخاري مهر رو هم گذاشتم رو بخاري كمي گرم شه بعدم برش داشتم رفتم صف جماعت ايستادم اما جات خالي تو سجده چنان پيشونيم سوخت كه ردش قرمز شده بود مهر زيادي داغ شده بود و چون پوست صورتم حساسه سوخته بود و چون دستام سرد بو من متوجه داغي مهر نشده بودم تو سجده مونده بودم چيكار كنم سجده كنم يا نكنم

نسیم:  بچگیام یه بار توو خواب جیشیده بودم بیدار که شدم دیدم هَی دل غافل باز که اینجا نمناکه چیکار کنم حالا؟ فکرم جرقه زد انقده تو جام جابه جا شدم که خشک شد ولی بازم مامانم فهمید

نسیم:  یه خانومه که قبلا همسایه مون بود زیاد لپمو گاز میگرفت منم یه بار زدم توو صورتش و گفتم زن گنده خجالت نمیکشی؟ تازه بد بختی اینجا بود ازاین کارم خوشش اومده بود

نسیم :  یه بار عکس یه گاوُ کشیدم و فلش زدم و اسم پسر خالمو نوشتم بعدا که اومدم دیدم عکس یه گاو با یه پاپیون رو سرش کشیدن و فلش زدن وصلش کردن به اسم من

ناشناس:  بار بچه بودم روزه کامل گرفته بودم  که ساعت7اذان میگفت منم که ساعت نمیدونستم چیه تشنم شد هی صبر کردم اذان نگفت هی صبر کردم اذان نگفت دیگه از زور تشنه گی اب دهنمو که قورت میدادم گلوم میخواست پاره شه منم چون سحر بیدار شده بودم روم نمیشد بگم گشنمه یاتشنم رفتم سر ظرف اب دیدم یه تیکه یخ خوشکل مشکل وسط اب داره دور خودش میچرخه  ماهم وسوسه شدیم رفتیم یه لیوان اب خوردیم (دور از جون)یه اروغ خوشکل سه ثانیه ایم زدیم بعد مامانم اومد گفت چرا خوردی 5دیقه دیگه اذان بود ماهم دهنمون واز مونده بود هی قصه میخوردی هنوزم که هنوزه یادم نرفته!

ناشناس:  با بابام حرفم شده، می گه: واسه خاطر چهل تومن یارانه باید این الدنگ رو تحمل کنیم

ناشناس:  نشسته بودم سر کلاس، مامانم بهم اس ام اس داد: بابای بدبختت داره ترمی 700 هزار تومن برای دانشگاهت پول می ده، اون وقت تو سر کلاس گوشیتو چک می کنی ببینی کی برات اس ام اس داده الاغ؟

ناشناس:  نصف شبی خواب بودم دختر خالم 5 سالشه، اومده بیدارم کرده می گه خواب دیدم شرک داره منو می خوره بعد با گریه میگه برو سی دیشو بیار بشکونیم

ناشناس:  پسرداییم وقتی من خواب بودم رفته سر وقت گوشیم، اسم خودش رو به ایرانسل تغییر داده روز و شب بهم اس ام اس میده : مشترک گرامی روز جهانی معلولان ذهنی بر شما مبارک

ناشناس:  زن داداشم (كه نو عروس هم هست) با عشوه به داداشم می گه: مهرداد! اگه چی بشه تو منو می بری طلاق می دی؟ داداشم خیلی جدی برگشته می گه: اگه سكه برگرده به همون 400 تومان

ناشناس:  به خاله ام که در آمریکا زندگی می کنه با کلی ذوق و شوق گفتم: خاله! من خیلی دوست دارم بیام اون جا زندگی کنم. برگشته می گه: خوب این جا کسی رو داری بری پیشش

ناشناس:  تلویزیون داره یه برنامه درباره علائم اعتیاد نشون می ده. هر علامتی که می گه، مامانم زیر چشمی با شک منو نگاه می کنه

ناشناس:  با دختر خالم رفته بودیم بیرون، نامزدش ما رو دید، اومد جلو گفت: این پسره کیه؟ دختر خالم هم اومد تریپ دفاع از من بیاد، گفت: هر خری که هست به تو چه

ناشناس:  چند سال پیش چادر مادرم رو سرم كردم برای خنده... مادرم تا منو دید دستاشو رو به آسمون برد و گفت: خدا رو صد هزار مرتبه شكر كه دختر نشدی وگر نه هیچ کس نمی تونست تو رو شوهر بده با این دماغت

ناشناس:  دختر خاله ام به بچه اش برای این كه شیرینی زیاد نخوره دندوناش خراب نشه گفته شیرینی ها رو شمرده ام، اگر یکیش كم بشه می زنمت. بچه هم وقتی همه خواب بودن رفته همه شیرینی ها رو نصفه گاز زده كه تعدادش كم نشه

ناشناس:  عمه هام اومدن خونه مون، سه تایی دارن پشت سر مادرشوهرهاشون حرف می زنند. دلم واسه مامانم می سوزه که نمی تونه تو بحثشون شرکت کنه

ناشناس:  دارم غر می زنم: "این چه قیافه ایه من دارم؟" عمه ام می گه: غصه نخور، زشتا خوش شانس ترن

ناشناس:  دایی بابام (خدا بیامرز) وقتی ما رو نصیحت می کرد، می گفت: وقتی پدر مادراتون بهتون یه حرفی می زنند، تو روشون بگین چَشم، ولی تو دلتون بگین: کشک

شماهم میتونین خاطره های جالب خودتونو برام تو نظرات همین پست ارسال کنید تا من نمایش بدمشون.


نويسنده sara

 


حالا دقت کردین)1
ارسال شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, - 12:49

تاحالادقت کردین هر موقع دارین موهاتونو سشوار میکشین حتی تو خونه تنهاباشی فک میکنی یکی داره صدات میزنه.

_________________________________________

تا حالا دقت کرده بودین تام و جری تمام مدت لخت بودن، اما وقتی میرفتن لب ساحل شلوارک پاشون میکردن؟

__________________________________________

تا حالا دقت کردین تو فیلمای ایرانی،همیشه وقتی طرف میفهمه بچه دار نمیشه همه بچه ها از ماشینای بقلی و جلویی و عقبی باهاش بای بای میکنن میخندن؟!

__________________________________________

تا حالا دقت کردین تمام مریضا توی فیلما و سریالای ایرانی ، انتهای راهرو سمت راست بستری هستن !

_________________________________________

 


نويسنده sara

 


داستان طنز)3
ارسال شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, - 12:35

یه روز تو پیاده رو داشتم می رفتم ، از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی با کلاس ، کارت های رنگی قشنگی دستشه ولی این کارت ها رو به هر کسی نمیده ! به خانم ها که اصلاً نمی داد و تحویلشون نمی گرفت ،

در مورد اقایون هم خیلی گزینشی رفتار می کرد و معلوم بود فقط به کسانی کارت میداد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند ، احساس کردم فکر میکنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی خیلی خوشگل و گرون قیمت رو نداره ، لابد فقط به ادم های با کلاس و شیک پوش و با شخصیت میده ! بدجوری کنجکاو بودم بدونم اون کارت ها چین !! با خودم گفتم یعنی نظر این کارت پخش کن خوش تیپ و با کلاس راجع به من چیه ؟! منو تائید می کنه ؟!

کفش هامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و برق بزنه ! شکمو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو جوری نشون بدم که انگار واسم مهم نیست ! دل تو دلم نبود ! یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل میده ؟! همین طور که سعی می کردم با بی تفاوتی از کنارش رد بشم با لبخندی بهم نگاه کرد و یک کاغذ رنگی طرفم گرفت و گفت : اقای محترم ! بفرمایید !

قند تو دلم اب شد ! با لبخندی ظاهری و با حالتی که نشون بدم اصلا برام مهم نیست بهش گفتم : می گیرمش ولی الان وقت خوندنش رو ندارم ! چند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اون قدر هول بودم که داشتم با سر می رفتم توی کیک ! وایستادم و با ذوق تمام به کاغذ نگاه کردم ، فکر می کنید رو کاغذ چی نوشته بود ؟؟

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.

.


دیگر نگران طاسی سر خود نباشید ! پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا !!


نويسنده sara

 


اس ام اس سرکاری)1
ارسال شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, - 12:15

سوال گزینه ای :

اگر مادر زن و یا زن شما در حال غرق شدن باشند و شما فقط یک حق انتخاب داشته

باشید میروید سینما ؟ یا رستوران !؟

********************************************

اعصاب چیست؟ چیزیست که هیچکس ندارد. و همه توقع دارند تو حتما داشته باشی!

********************************************

سلام سلامتی میاره سلامتی نشاط میاره،نشاط شادی میاره،شادی

زندگی میاره،زندگی زن میاره،زن بچه میاره،بچه دردسر میاره،دردسر بدبختی میاره...

اصلا سلام سلام نکنی سنگین تری!

********************************************

 

 


نويسنده sara

 


اس ام اس دلتنگی)1
ارسال شده در دو شنبه 27 شهريور 1391برچسب:, - 12:1

دلتنگی یعنی:دقیقه به دقیه گوشیتو چک کنی و وانمود کنی داری ساعتو میبینی!!

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

امروزهم گذشت و نیامدی ناشکر نیستم فرداهم روز خداست.

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

گرگها هرگز گریه نمیکنند اما گاهی عرصه زندگی چنان بر آنها تنگ میشود
که بر فراز بلندترین قله ها دردناک ترین زوزه ها را میکشند

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

باران کـه میبـارد......
دلـم بـرایت تنـگ تـر می شـود.....
راه می افـتم ...
بـدون چـتـر ...
من بـغض می کنـم ...
آسمـان گـریـه ...


نويسنده sara

 


جک)7
ارسال شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, - 13:7

میدونی تفاوت شهرداری با صداوسیما چیه؟!
.
.
.
اولی آشغال جمع میکنه و دومی آشغال پخش میکنه…

********************************************

اگه تو با من باشی.چراغ خونم باشی.

اینقدرخاموش روشنت میکنم تا بسوزی!!

********************************************

عشق با جمله ای* تو با بقیه فرق داری*شروع میشودوبا

جمله ای*توهم مثل بقیه ای*تمام میشود.


نويسنده sara

 


داستان طنز)2
ارسال شده در یک شنبه 26 شهريور 1391برچسب:, - 13:4

راه های مخ زنی در کشورهای مختلف+بخونید حتما

 

فرانسه :
پسر: بن ژور مادام! حقیقتش رو بخواید من از شما خوشم آمده و میخواهم اگر افتخار بدید با هم آشنا شیم!
دختر: با کمال میل موسیو!

 

ایتالیا :
پسر: خانوم من واقعا شمارو از صمیم قلب دوست دارم و بسیار مایلم که بیشتر با شما آشنا شم!
دختر: من هم از شما خوشم اومده و پیشنهاد شمارو با
کمال میل می پذیرم!

انگلیس :
پسر: با عرض سلام خدمت شما خانوم محترم!
خانوم من چند وقت هست که از شما خوشم اومده می میخوام اگه مایل باشید باهم باشیم!
دختر: چرا که نه؟ میتونیم در کنار هم باشیم!

و اما ایران :
پسر: پیــــــــــــــــــس … پیس پیس …
پـــــــــــــــــــــــی ــــــــــــــــس … پیییییییییییییس …
ســــــــوووووووو … ســــــــــوووو …
ســــــــــــس … ســــــــــــــــــــــــ ـــــــــــس …
پــــــــِـخخخخخخخخخ … چِــخـــــــــــــــه …
هووووووی با تواما! بیا شماره مو بگیر بزنگ!
دختر: خفه شو! کصافطِ عوضی! مگه خودت خوار و مادر نداری
راه افتادی دنبالِ ناموس مردم،بی ناموس!
شماره تو میگیرم فقط واسه اینکه شرتو زود کم کنی!
ساعت ۱۰ زنگ میزنم!


نويسنده sara

 



صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد